هخامنشیان

نوشت افزار و لوازم تحریر بهزادی،آهنگ گذاری،کپی جزوات،تایپ،اسکن،نرم افزار،فروش لوازم جانبی رم و فلش ، برنامه، انیمیشن ،فیلم و سریال

هخامنشیان

مقدمه

   اقوام پارس از ۷۰۰ سال پیش از میلاد مسیح در سرزمین انشان ساکن شدند و سنگ بنای سلسه هخامنشیان را با پادشاهی هخامنش اغاز کردند. تا سال ۵۵۰ پیش از میلاد مسیح این پادشاهی در منطقه قدرت چندان مهمی محسوب نمی شد تا اینکه کوروش کبیر به قدرت رسید و از این دوران بود که هخامنشیان به دروازه تاریخ گام نهادند و با سربلندی تمام ٬ شرق را به غرب و شمال را به جنوب پیوند زدند. انها به رهبری کوروش کبیر امپراطوری راتشکیل دادند که از شرق به سند و از غرب به دانوب گسترده شده بود و اسیای مرکزی را به افریقا و اروپا پیوند میزد. حکومت و دولت واحدی به وجود اوردند که هرگز مانند ان در جهان وجود نداشت و در زمانهای بعد نیز فقط امپراطوری روم ان هم بعد از ۲۰۰ سال توانست با ان برابری کند... اری این است تاریخ پر افتخار سرزمین من٬ تاریخی که همه عمر به ان میبالم. این وبلاگ نگاهی است بر تاریخ دودمان هخامنشیان از ابتدا تا انقراض. امیدوارم که مطالب این وبلاگ سبب اشنایی بیشتر شما با تاریخ اقوام پارس گردد.

هخامنشیان

شاهنشاهی هخامنشی و یا هخامنشیان (۳۳۰ - ۵۵۰ پیش از میلاد، «۲۲۰ سال») نام دودمانی و یک سلسله پادشاهی در ایران دوره باستان است. پادشاهان این دودمان از پارسیان بودند و تبار خود را به «هخامنش» می‌رساندند که سرکردهٔ خاندان پاسارگاد از خاندان‌های پارسیان بوده‌است.

هخامنشیان، در آغاز پادشاهان بومی پارس و سپس انشان بودند ولی با شکستی که کوروش بزرگ بر ایشتوویگو واپسین پادشاه ماد وارد آورد و سپس گرفتن لیدیه و بابل، پادشاهی هخامنشیان تبدیل به شاهنشاهی بزرگی شد. از این رو کوروش بزرگ از نوادگان(شاه انشان کیمن،کوروش یکم،کمبوجیه یکم) را بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی می‌دانند.

به پادشاهی رسیدن پارسی‌ها و دودمان هخامنشی یکی از رخدادهای برجستهٔ تاریخ باستان است. اینان دولتی ساختند که دنیای باستان را به استثنای دو سوم یونان زیر فرمان خود در آورد. شاهنشاهی هخامنشی را نخستین امپراتوری تاریخ جهان می‌دانند. پذیرش و بردباری دینی از ویژگی‌های شاهنشاهی هخامنشی به شمار می‌رفت.

شاهنشاهی هخامنشیان به عنوان بزرگترین امپراتوری جهان از نظر گستردگی و جمعیت نام برده شده است. بیش از ۴۹ میلیون نفر از ۱۱۲ میلیون جمعیت جهان آن زمان در این سرزمین زندگی می‌کردند.

خاویر آلوارز عیلام شناس معتقد است که آثار و نقش‌برجسته‌های موجود نشان می‌دهد که هخامنشیان هنر خود را در بخش معماری و نقش‌برجسته از عیلامی‌ها آموخته‌اند.

کشور و سرزمین

پارس‌ها مردمانی از اقوام آریایی هستند که نزديک به سه هزار سال پیش از میلاد مسیح به فلات ایران آمده‌اند. پارسیان باستان از قوم آریایی پارس یا پارسواش بودند که در سنگ‌نوشته‌های آشوری از سده نهم پیش از زادروز مسیح، نام آنان دیده می‌شود. پارس‌ها هم‌زمان با مادها به بخش‌های باختری ایران سرازیر شدند و پیرامون دریاچه ارومیه و کرمانشاهان جای گرفتند. با ناتوانی دولت ایلام، نفوذ خاندان پارس به خوزستان و بخش‌های مرکزی فلات ایران گسترش یافت.

برای نخستین بار در سالنامه‌های آشوری سلمانسر سوم در سال ۸۳۷ پ. م، نام خاندان «پارسوا» در جنوب و جنوب باختری دریاچه ارومیه برده شده‌است. برخی از پژوهش‌گران مانند راولین‌سن بر این ایده هستند که مردم پارسواش همان پارسی‌ها بوده‌اند. تصور می‌شود خاندان‌های پارسی پیش از این که از میان دره‌های کوه‌های زاگرس به سوی جنوب و جنوب خاوری ایران بروند، در این سرزمین، ایست کوتاهی نمودند و در حدود ۷۰۰ سال پیش از زادروز در بخش پارسوماش، روی دامنه‌های کوه‌های بختیاری در جنوب خاوری شوش در سرزمینی که بخشی از کشور ایلام بود، جای گرفتند. از سنگ‌نوشته‌های آشوری چنین بر می‌آید که در زمان شلمنسر (۷۱۳-۷۲۱ پ. م) تا زمان پادشاهی آسارهادون (۶۶۳ پ. م)، پادشاهان یا فرمانروایان پارسوا، پیرو آشور بوده‌اند. پس از آن در زمان فرورتیش (۶۳۲-۶۵۵ پ. م) پادشاهی ماد به پارس چیرگی یافت و این دولت را پیرو دولت ماد نمود.

کشورداری

داریوش پس از اینکه بر اوضاع کشور ایران مسلط شد، ایران را به سی و سه خشتره یا استان تقسیم کرد و ادارة آنها را به افرادی که مورد اعتماد شاهنشاه بودند واگذار نمود.
از زمان جانشینان خشایارشاه که دولت هخامنشی روی به ضعف نهاد استانداران یک نوع خود مختاری پیدا کرده حتی ریاست سپاه محلی را که بر عهدة سرداری به نام کارانا بود نیز بدست گرفتند.

اختیارات شاهان یا امیران محلی با قوت یا ضعف حکومت مرکزی تغییر می کرد. ضرب سکه طلا از مختصات شاهنشاه بود . اما استانداران می توانستند گاهی سکه هایی از نقره یا مس بزنند .
در اوایل دورة هخامنشی سالی دوبار بازرسان شاهنشاهی که چشم و گوش شاه خوانده می شدند به استانها گسیل می گشت .

 


سپاه ایران

سپاه جاویدان
پیش از داریوش ایران سپاه منظمی نداشت و ارتش آن بصورت افراد غیر حرفه ای اداره می شد . داریوش به تشکیل سپاه جاودان پرداخت که شمار ایشان به ده هزار تن می رسید . در هر شهر پادگانی وجود داشت که در ارگ آن شهر جای داشتند و فرماندة آن دژها را ارگبد می گفتند .

لشکر ایران به دو دستة پیاده و سواره تقسیم می شدند و مسلح به تیر و کمان و نیزه و شمشیر و زوبین و خنجر و کمند و سپر و کلاهخود و زره بودند .
اسب و فیل و شتر را هم زمان در جنگ بکار می بردند .

ایرانیان در تیر اندازی مهارت داشتندچنانکه هرودت می نویسد پارسیان از کودکی به فرزندان خود سه چیز می آموختند که :

  • راست بگویند
  • راست بر اسب سوار شوند
  • راست تیر بیندازند .

از زمان داریوش دوم ، جنگاوران یونانی نیز بعنوان مزدور در ارتش ایران راه یافتند و همین امر باعث تن پروری ایرانیان و انحطاط ارتش ایشان گردید .

در ایران از زمان کوروش گردونه های جنگی نیز به کار می رفت . چرخهای این گردونه ها غالباً مجهز به داسهای برنده بودند .

 


نیروی دریایی :

در زمان هخامنشی ایران به دستیاری رعایای فینیقی و یونانی خود دارای نیروی دریایی مهمی گردید . این نیرو ، ایران مرکب از سه گونه کشتی بود :

اول - کشتیهای جنگی که پاروزنان آن در سه ردیف یکی بالای دیگری قرار می گرفتند.

دوم - کشتیهای دراز که برای حمل و نقل اسبها و سواره نظام بکار می رفت .

سوم - کشتیهای کوچکتر که برای حمل و نقل خوار و بار استعمال می شد .

مردم و خاندان‌ها

هرودوت می‌گوید: پارس‌ها به شش خاندان شهری و ده‌نشین و چهار خاندان چادرنشین بخش شده‌اند. شش خاندان نخست عبارت‌اند از: پاسارگادیان، رفیان، ماسپیان، پانتالیان، دژوسیان و گرمانیان. چهار خاندان دومی عبارت‌اند از: دایی‌ها، مردها، دروپیک‌ها و ساگارتی‌ها. از خاندان‌های نام‌برده، سه خاندان نخست بر خاندان‌های دیگر، برتری داشته‌اند و دیگران پیرو آنها بوده‌اند.

بر اساس بن‌مایه‌های یونانی در سرزمین کمنداندازان ساگارتی (زاکروتی، ساگرتی) (همان استان کرمانشاه کنونی) مادی‌های ساگارتی می‌زیسته‌اند که گونهٔ بابلی - یونانی شده نام خود یعنی زاگرس (زاکروتی، ساگرتی) را به کوهستان باختر فلات ایران داده‌اند. نام همین خاندان است که در پیوند خاندان‌های پارس نیز باشنده (موجود) است و خط پیوند خونی خاندان‌های ماد و پارس از سرچشمهٔ همین خاندان ساگارتی‌ها (زاکروتی، ساگرتی) است. خاندان پارس پیش از حرکت به سوی جنوب، دورانی دراز را در سرزمین‌های ماد می‌زیستند و بعدها با ناتوانی دولت ایلام، نفوذ خاندان‌های پارس به خوزستان و بخش‌های مرکزی فلات ایران گسترش یافت و رو به جنوب رفته‌اند.

بر اساس نوشته‌های هرودوت، هخامنشیان از خاندان پاسارگادیان بوده‌اند که در پارس جای داشته‌اند و سر دودمان آنها هخامنش بوده‌است. پس از نابودی دولت ایلامیان به دست آشور بنی پال، چون سرزمین ایلام ناتوان شده بود، پارسی‌ها از دشمنی‌های آشوری‌ها و مادی‌ها استفاده کرده و انزان یا انشان را گرفتند.

این رخداد تاریخی در زمان چیش‌پش دوم شاه انشان پارس کیمن روی داده‌است. با توجه به بیانیه کوروش بزرگ در بابل، می‌بینیم او نسب خود را به شاه انشان پارس کیمن می‌رساند و او را شاه انزان می‌خواند.

پس از مرگ چیش‌پش(شاه انشان پارس کیمن)، کشورش میان دو پسرش «آریارمنه»، پادشاه پارس و کوروش که بعدها عنوان پادشاه پارسوماش، به او داده شد، بخش گردید. چون در آن زمان کشور ماد در اوج پیشرفت بود و هووخشتره در آن فرمانروایی می‌کرد، دو کشور کوچک تازه، ناچار زیر فرمان پیروز نینوا بودند. کمبوجیه فرزند کوروش یکم، دو کشور نام‌برده را زیر فرمانروایی یگانه‌ای در آورد و پایتخت خود را از انزان به پاسارگاد منتقل کرد. کوروش بزرگ ترین پادشاه هخامنشی است.

فرهنگ و تمدن ایران در عصر هخامنشیان

 

داریوش بزرگ برای اداره بهتر كشور و سهولت در امر نظارت بر قلمرو وسیع و پهناوری كه بوجود آورده بود. ـ وسعتی كه تا آن زمان هیچ امپراطوری به آن دست نیافته بود. – به فكر بكارگیری شیوه ای جدید از سازماندهی و وضع قوانین و مقررات و همچنین ایجاد تسهیلات افتاد.

پیشگیری از وقوع دوباره شورش ها از طریق نظارت مستمر بر ایالات، آگاهی از میزان محصولات و درآمدها برای تعیین مالیات ها و ایجاد مؤسساتی برای تنظیم امور ایالات از جمله دلایل این امر بود.

نخستین اقدام لازم، ایجاد تسهیلات ارتباطی بود، بدستور داریوش برای آگاهی و اطلاع وی از جدیدترین رخدادها در سراسر قلمرو جاده هایی ساخته شد كه شوش را به سارد و بابل را به شوش متصل می نمود. همچنین از راه ها و جاده هایی كه در این زمان ساخته شد. داریوش برای تسریع در امر لشگركشی استفاده می نمود. كه مهمترین آنها به راه شاهی معروف بود. و بقول هرودوت 2400 كیلومتر درازا داشته است. ولی برای امنیت این راه ها پادگان های نظامی مستقر نموده بود. به فاصله هر 24 كیلومتر چاپارخانه ای ساختند كه در این چاپارخانه ها همیشه اسب های تازه نفس آماده بودند. پیك های دولتی با رسیدن به این چاپارخانه ها اسب های خود را عوض می كردند. و با اسبی تازه نفس با سرعت به راه خود ادامه می دادند. یا اینكه پیغام یا نامه به چاپار دیگری داده می شد. به همین صورت اینكار ادامه می یافت. تا نامه به مقصد می رسید. بدین گونه می توان ایرانیان را نخستین بوجود آورندگان نظام پست در دنیا دانست. در زبان پارسی قدیم چاپارهای مزبور و حركت آنها بوسیله اسبان تازه نفس را آنگاریون می گفتند. داریوش برای تامین امنیت و استقرار آرامش در نقاط مختلف كشور نیرویی بنام سپاه جاویدان بوجود آورد. وجه تسمیه این نیرو آن بود كه هرگاه یكی از افراد سپاه مذكور در اثر جنگ یا مرگ تلف می شد. جای او را یكی از افراد ورزیده جدید پر می كرد. تعداد افراد این سپاه ده هزار نفر بود. كه از پیاده نظام و سواره نظام تشكیل می شد. می توان این نیرو را كه به منظور برقراری نظم و ترتیب و حفظ امنیت بوجود آمده بود با نیروی انتظامی امروزی تطبیق داد.

داریوش قلمرو هخامنشی را به ایالات مختلف تقسیم كرد. و بر هر یك از آنها یك شهربان گمارد. یك فرمانده سپاه هم در هر ایالت وجود داشت كه در كار خود مستقل بود. یك دبیر(رییس امور اداری) نیز به امور اداری ایالت رسیدگی می كرد. هر یك از این سه نفر دارای ماموران و كارمندان بسیار بودند. از همه مهم تر جاسوس های شاه بودند كه به چشم و گوش شاه معروف بودند. آنها در همه جا حضور داشتند. و اخبار مختلف را به اطلاع وی می رساندند. برای بهبود اوضاع اقتصادی داریوش از ضرب سكه طلا و نقره استفاده نمود. كه به «دریك» و «شكل» معروف بودند. برای سامان دادن به اقتصاد كشور لازم بود كه هم پول واحد در كشور رواج یابد. و هم مقررات مشخصی كه نحوه دریافت مالیات ها،‌اجاره زمین ها ، دست مزدها و ... را معین كند، وضع شود.

او در قانون گذاری خود از قوانین حمورابی(پادشاه بابل) كه دارای سنجیده ترین قوانین بود بهره برد. برای مكاتبات اداری ابتدا از خط آرامی و بابلی استفاده می كرد. اما بعد از مدتی خط میخی پارسی نیز اختراع و به آن ها افزوده شد. با این اقدامات درآمدهای دولت افزایش یافت و اقتصاد عمومی كشور رونق گرفت. و سطح زندگی مردم ارتقاء یافت. به طوری كه ایران در زمان هخامنشیان ثروتمندترین دولت آن روزگار شد.

اخلاق و آداب ایرانیان

هرودوت مورخ یوانانی كه در سده پنجم قبل ازمیلاد می زیسته و با چند تن از شاهان هخامنشی همزمان بوده است. دراین زمینه چنین می نویسد:«ایرانیان به فرزندان خود از پنج سالگی تا بیست سالگی آداب نیكوی زرتشتی و بویژه سواری تیراندازی و راستگویی می آموختند. آنها دروغ گویی را بدترین عیب می دانستند. و برای آنكه ناگریز به انجام این كار زشت نشوند حتی از وام خواستن نیز خودداری می كردند، چرا كه ممكن بود وامدار به جهتی ناگزیر به دروغگویی شود. آنان از آدب دهان افكندن در آب و در رهگذرها و در نزد دیگران اباء داشتند. در آب روان دست و رو نمی شستند و آنرا به ناپاكی نمی آلودند. ایرانیان كهن فرزندان خود را از دوران كودكی به ورزش هایی مانند دویدن، تحمل سرما و گرما،‌بكار بردن سلاح های گوناگون، سواری و ارابه رانی عادت می دادند و بزرگترین صفات آنان مردانگی، رشادت و دلاوری بود.

از دیگر ویژگیهای ایرانیان محترم داشتن همسایه بود، به كسانی كه در راه نگهداری میهن و حفظ كشور خدماتی عرضه داشته بودند، پاداش های بزرگ می دادند. از رشوه گیری ،‌ دزدی و تصرف در مال دیگران خودداری می كردند. از پرخوارگی و شكم پرستی پرهیز داشتند. به هنگام راه رفتن چیزی نمی خوردند. و شكار را به اعتبار جنبه ورزشی آن دوست داشتند. دستورات زرتشت در زندگی ایرانیان آن زمان جنبه عملی پیدا كرده بود و همین مساله مهم سبب برجسته تر شدن ویژگی های اخلاقی آنان نسبت به اقوام دیگر می شد.

حقوق زنان در دوره ی هخامنشی

بررسی جایگاه زن در دوره ی هخامنشی که به نوعی دوره آغاز شکل گیری سرزمین آریایی هاست ، نشاندهنده سطح والای فکری مردمان آن روزگار است که در بسیاری موارد ، افسوس را با خود به ارمغان می آورد ، چرا که اگر تحولات ناشی از حکومتهای گوناگون آن زمان تغییری در شرایط زیستی آدمیان ایجاد نمی کرد ، ایران و ایرانی ، هم اکنون بعنوان بزرگترین مدعی حقوق انسانی در دنیا شناخته می شد و این عنوان را زینت نام خود می کرد .

 

 

 

تا پیش از پیدایش حکومت هخامنشی یعنی در زمان مادها دختر و داماد پادشاه می توانستند جزو وارثین وی باشند .

با روی کار آمدن کوروش کبیر و حکومت آن ، هخامنشیان ، و قوانین وضع شده توسط آنها ، وضعیت زنان در حالت ثبات و اعتدالی ارزشمند قرار گرفت ، بطوری که نمونه قوانین آن زمان در میان هیچ یک از ممالک و اقوام یافت نمی شد . اما با اجرای قوانین کوروش کبیر بر سرزمین پارسیان ، زن ازچنان درجه احترامی برخوردار شد که آوازه آن به دیگر اقوام نیز رسید و همین امر باعث پیروی آنان از آداب اصیل ایرانی گشت .

زن در دوره ی هخامنشی به معنای واقعی در هر مکان و زمان به طور برابر در فعالیت های سیستم اجتماعی شریک مرد بود و حتی در جهت قوانین دینی می توانست به مرحله « زوت » برسد ، یعنی درجه ای در مقام بالای مذهبی که لازمه آن ، فراگیری علوم دینی تا بالاترین مرحله آن بود .

روز زن ، یکی از جلوه های ویژه زنان در دوره ی هخامنشی بود . این در حالیست که در آن دوره ، اقوام دیگر مشغول جنگ و جدال در کوهها و بیابان ها بودند و حتی در یونان و روم باستان که ادعای تمدن بالای بشری را داشتند ، کشتن همسر بدست مرد ، امری غیر مجاز شمرده نمی شد . در این گیر و دار بی قانونی بود که ایرانی ، روزی را برای قدردانی از زن اختصاص داده بود . این روز بنا بر گفته عده ای پنجم اسفندماه بوده که به عنوان روز سپاسگزاری از زنان شناخته شده است . در این روزها زنان در خانه ها می نشستند و مردان مسئولیت های آنان را عهده دار می شدند تا به نوعی با وظایف زن و چگونگی آن آشنا گردند .

موقعیت زنان در دوره هخامنشیان

مرد و زن در کنار هم کار کرده و حقوق و دستمزدی یکسان داشتند و گاه حتی کارهای سخت تر بر عهده زنان بوده ، مثل : کشاورزی و سنگ سابی ( گفته شده که به احتمال خیلی زیاد صیقل نهایی نقش برجسته های سنگی همچون نقوش بر جای مانده از تخت جمشید کار زن ها ست که بسیار هم کار سختی بوده) نکته جالب اینکه:

1-زنان  پس از به دنیا آوردن فرزند 6 ماه  حق زایمان داشتند و مرخصی با  حقوق  به آنان داده می شد  و بعلاوه پاداش تولد یک فرزند به او داده می شد که مقدار آن برای پسران بیشتر از دختران بوده  تنها در اینجا ما تفاوت حس می کنیم آن هم بخاطر علاقه داریوش به  افزایش پسران بود ( بخاطر افزایش تعداد  افراد ارتش ایران تا قدرت نظمی ایران همیشه جاویدان باشد)(طبق مدارک موجود ، این تنها موردی است که میان زن و مرد فرقی دیده می شود)در دربار، کارگاه های خیاطی بیشتر در اشغال زنان بوده و مردها گاه نیز زیر دست زنان

2-در خیاط خانه  کار توسط زنان صورت می گرفت و حتی  مردان زیر دست  آنان کار می کردندتنها لباس شاه را مردان می دوختند که این نشان از احترام به ارزش های خاص ایرانیان دارد.

3-در کارگاه های شاهی همواره سرپرستی و مدیریت با زنان بوده

در دوره ی هخامنشیان تصویر هیچ زنی دیده نمی شود ، به عبارتی ما تصویر زن را در نقوش عمومی نمی بینیم علت این که ما آثار ی از نقش زن در تخت جمشید و سایر بنا ها هخامنشی نمی بینیم بعلت احترام به زنان بوده است . و همچنین بخاطر احترام  مردان ایران نسبت به همسر و مادر و دخترانشان بوده است  حتی حاضر نشدند کسی انها را در نقوش ببیند به یاد آوریم که زن خشایار شاه که از شاهزادگان ایرانی بود  حاضر نشد در جمع مردان دربار حاضر شود و پادشاه او را بخاطر این عمل از ملکه بودن عذل کرد و استر را  به همسری گرفت که در تاریخ ثبت شده  که این نشان از آن دارد که زنان ایران   احترام زیادی برای  خود  قایل بودند و حتی اگر از ملکه بودن یک کشور می گذشتن حاظر نبودند  ارزش های خود را زیر پا بگذارند در تصاویر مهری و نقوش دیگر زنان ایرانی را با پوششی بر سر مشاهده می کنیم  اگر درست بنگرید این پوشش چادر است تا اندام انها توسط  افراد دیگر دیده نشود  بله چادر لباس رسمی ایرانیان بوده  و این اعراب بودند که از ایرانیان پوشش  را فرا گرفتند زیرا عرب بادیه نشین که زن و دختر خود را زنده به گور می کرد چگونه می توانست احترام به زن را درک کند !!!!

حتی شاهان بزرگ پارس ، احترام ملکه ی مادر را به طور کامل به جا آورده  و بر سر سفره زیر دست او می نشستند.

دردوره ی هخامنشی ، زن شخصیت حقوقی داشت و می توانست دارای مال و خواسته باشد و نیز به اندازه ی برابر با برادران خود از ارث برخوردار گردد . زنان علاوه بر برابری حق ارث ، مورد احترام و توجه بی اندازه ی مردان نیز بودند ،  چرا که در اوستا کوچک شمردن زن ، کرداری زشت و از روی نادانی دانسته شده  و از جمله گناهان بزرگ به شمار می رود .پسران با دیدن مادر خود با احترامی ویژه به پا می ایستادند و تا مادر با نوازش مادری به آنها اجازه ی نشستن نمی داد ، نمی نشستند . حتی شاهان بزرگ پارس ، احترام ملکه ی مادر را به طور کامل به جا آورده  و بر سر سفره زیر دست او می نشستند .

 

هنر،‌ صنعت، معماری

آثار هنری این دوره به معماری، فلزكاری ، سفال سازی، پارچه بافی و غیره تقسیم می شود. مهمترین آثار این عهد در معماری كاخ های شهریاران هخامشنی و مقبره های آنان است. كوروش پس از تاسیس سلسه هخامنشی در پاسارگاد برای خود كاخی ساخت كه اطراف آنرا با باغ های زیبا تزیین نمود.

داریوش نیز برای نشان دادن هیبت، عظمت و قدرتش دستور ساخت تخت جمشید را داد و هم چنین كاخ های وی در شوش. كار ساخت بنا در تخت جمشید بعد از داریوش نیز ادامه یافت و تا 150 سال بعد از او هم در این مكان بناهای دیگری ساخته شد.

درون ساختمان ها با تزیینات بسیار و مجسمه های شاهان هخامنشی آراسته شد. كه برای این منظور مجسمه ها و نقش برجسته های مورد نظر شاهان هخامنشی تهیه گردید. همانطور كه ذكر گردید مهم ترین ویژگی تخت جمشید برگزیده بودن هنرها و صنایع ملل گوناگونی است كه همگی در ساخت این بنای زیبای باستانی نقش داشته اند. و در واقع تخت جمشید را می توان محل تلاقی و تركیب تمدنهای بارز دنیای آن روزگار دانست. نقش برجسته ها و نیز آثاری مانند. فرش مشهور پازیریكی نشانگر وجود سنگتراشان و بافندگان هنرمند و خوش ذوق این عصر است.

معماري هخامنشي

بارزترين هنر هخامنشي همانا معماري آن است .كاخها و آرامگاههاي هخامنشي پس از گذشت بيست و پنج قرن همچنان استوار و زيبا هستند.پاسارگاد،هگمتانه،شوش،تخت جمشيد،بابل وگورهاي شاهي نمونه هايي ازمعماري هخامنشي هستند. ستونهاي بلند سنگي استوار حجاريهاي زيبا با نقوشي حاكي از دوستي- بدون خونريزي مانند گذشتگان آنها-وساختمانهاي بلند آثاري از هنر معماري هخامنشي هستند .آنان بر تمامي همسايگان و كشورهاي زير سلطه خود تاثير گذاشتند و نمي توان هنر معماري دوران باستان را بدون در نظر گرفتن هنر هخامنشي بررسي كرد. به سبب گستردگي كشور هخامنشيان هنرمندان برتر نيمي از جهان باستان در خدمت آنان بودند و آنان با مديريت درست بر آنها توانسته اند از خود يادگارهايي به جاي گذارند كه هنوز جزو شاهكارهاي معماري به شمار مي آيند

پایتخت هخامنشیان :


به طور کلی هخامنشیان در طول دوران حکومت خود شش پایتخت داشته اند که عبارتند از : انشان ، هگمتانه ، بابل ، شوش ، پاسارگاد و تخت جمشید.
دو پایتخت پاسارگاد و تخت جمشید جدیدالتأسیس بودند و توسط هخامنشیان بنا شدند. پاسارگاد توسط کورش کبیر و تخت جمشید توسط داریوش هخامنشی احداث شد.

پایتخت هخامنشیان :


مکانی که کورش بزرگ در پاسارگاد آغاز به ساختن آن کرد ، در مقایسه با قلعه های کوهستانی مادی ، تفاوت داشت ، اما از بعد فقدان نظام و جوهره شهری با آنها مشترک بود.

پاسارگاد مجموعه ای است از کاخها ، عمارات دولتی ، آثار مذهبی ، یک صفه دژ مانند و گور کوروش ، که جدا از یکدیگر در دشت مرغاب واقع‌اند و قسمتهایی از آن نیز به کمک مجاری آبیاری به چمنزار و باغ بدل شده است.

بنای تخت جمشید توسط داریوش
داریوش اول نیز به ایجاد ساختمانهایی در پاسارگاد ادامه داد لیکن اقامتگاه شاهی خود را به 80 کیلومتری جنوب پاسارگاد ، یعنی جلگه حاصلخیزتر و زیبای مرودشت ، منتقل کرد که قبلاً شهر انشان در آنجا رونق یافته بود. گرچه این اقامتگاه شاهی که تخت جمشید یا پرسپولیس نام گرفته دارای طرحی بسیار متمرکزتر است ، اما چندان بی شباهت به طرح پاسارگاد نیست.

ساختار و نقشه تخت جمشید
صفه تخت جمشید را کاخها ، تالارهای بارعام ، خزانه و پلکان با شکوه روبازی اشغال می‌کرد و حفاظت آن را استحکاماتی از خشت خام بر ستیغ کوه مجاور ، به نام کوه رحمت ، تأمین می نمود.

نگاهی به پایتخت ها هخامنشی
شوش نیز که ظاهراً نخستین اقامتگاه داریوش بوده است دارای وضعیت مشابهی است. بنابراین شوش ، تخت جمشید و پاسارگاد ، سه پایتخت شاهنشاهی که نسبتاً به خوبی بررسی شده اند، و همچنین اکباتان چهارمین پایتخت آنان که کمتر شناخته شده است ، باید شهرهای مسکونی فرمانروایان بوده باشند، تا اقامتگاههایی که جنبه شهریت داشته‌اند و نباید آنها را با شهرهای امروزی یا قرون اخیر مقایسه کرد.

پایتخت سلسله های بعدی
در حدود 300 ق . م. شالوده ، سلوکیه پایتخت سلوکیان ، در غرب رود دجله و در ناحیه مدائن ریخته شد. در ناحیه مدائن شهرهای تیسفون در شرق دجله ، و سلوکیه و وه‌اردشیر در غرب دجله ، مستقر بوده‌اند ، که البته موقعیت مکانی دقیق آنها روشن نیست.

البته تیسفون شهری پارتی (اشکانی) و وه‌اردشیر شهری ساسانی است که در طول زمان در ناحیه مدائن و یا تیسفون شکل گرفته و در مواردی از مکانی به مکان دیگر جا به جا شده اند. در واقع در این منطقه یک مجموعه شهری وجود داشته است (هوف ، نظری اجمالی به پایتختهای قبل از اسلام) .

 

سکه در دوره هخامنشیان :

در سال 546 پ.م کوروش بنیانگذار هخامنشي کشور ليدي را تسخير نمود و اکثر مناطق يونانى نشين را زیر سلطة خود در آورد ، بجز کشور ليدى به نواحى تصرف شده که در آنها ضرب سکه رايج بود اجازه داد که مثل قبل به ضرب سکه هاى محلى ادامه دهند و تنها ضرب سکه هاى سلطنتی کرزوس را متوقف نمود. کوروش هخامنشي با اينکه متوجه لزوم سکه و تأسيس ضرابخانه شده بود ولى مرگ به او اين فرصت را نداد. لذا داريوش هخامنشي (522-486 پ .م ) نخستین کسي بود که در ايران بضرب سکه اقدام نمود. وى سکه هاى طلا و نقره بنام هاى (دريک Daric و شکل يا سيگلوی Siglos) به ترتيب به وزن 8.4 گرم و 5.6 گرم ضرب نمود. بر روى سکه تصوير شاه هخامنشي به شکل کماندار پارسي ديده مي شود که به علامت نيايش خداى بزرگ اهورمزدا ، زانوزده و کمانى را در حال کشيدن زه و در دست ديگر نيزه اى دارد. در پشت سکه نيز چند فرورفتگي مشاهده مي شود . همچنين سکه اى از داريوش سوم بدست آمده است که بجاى نيزه خنجرى را بدست گرفته است . سکه هاى نخستین هخامنشي بنام سکه هاى شاهي معروف بوده است. قدرت مالى هخامنشيان بسيار زياد بوده بطوري که مزد هر سرباز خازجي که براى ارتش ايران کار ميکرده است يک سکه طلا "دريک" در ماه بوده است. در سراسر ايران هخامنشي ضرابخانه هاى سلطتنى بنابر آنچه که احتياج بود سکه ضرب مي کردند ولى در مواقع لزوم بروز جنگ فرمانروايان يا ساتراپ هاى محلى که اطراف پادشاه مامور تشکيل و تدارک سازوبرگ و جنگ افزار بودند سهم بيشتري براى ضرب سکه از خزانه سلطتني دريافت مي کردند از ساتراپ هاى هخامنشي که در تاريخ ايران نام آنها برده شده است مانند داتام- پاره و فرناباد که مدتها فرمانروايى کيليکيه و سوريه و بابل را داشتند سکه هاى با ارزشى در مجموعه موزه ملى موجود مي باشد.

از انواع ديگر سکه هاى هخامنشي سکه هاى پادشاهان و ساتراپ های تابع مانند شاهان قبرس و فينيقيه و امراي کاري ، ليسى، آراد مي باشند که مدتها زير نظر دولت هخامنشي در آمدند و استقلال داخلي پيدا کرده و سکه ضرب نمودند. از سکه هاى بسيار جالب سکه هاى صيدا را ميتوان نام برد. در يک طرف اين سکه نقره نقش کشتي جنگي و در طرف ديگر نقش اردشير سوم هخامنشي را سوار بر گردونه اى بسيار زيبا ميبينيم (358-326 پ .م ) . بر سکه نقره ديگرى نقش اردشير دوم کمان بدست ايستاده و در پشت سکه نقش کشتى جنگي با بادبان نقر شده است (744-358 پ .م )که با مشاهده اين سکه ميتوان به تاريخ دريانوردي ايران در دوره هخامنشي و وضع کشتي هاى جنگي و اهميت آنها پي برد.

در ميان پادشاهان باستاني كمتر فرمانروايي را مي يابيم كه مانند داريوش به اين خوبي دريافته باشد كه كاميابي يك ملت بايد بر بنياد اقتصادي سالم گذاشته شود . داريوش مي دانست كه ابتدا بايد يك دستگاه منظم از وزن ها و اندازه ها داشته باشد . يك نمونه رسمي از اين اندازه ها ارش شاه است كه مانند خط كشي از سنگ آهن سياه با اندازة 118 اينچ است و نام و عنوان داريوش روي آن اصل اعتبار آن را نشان مي دهد . بعضي تصور كرده اند كه داريوش اولين كسي است كه نخستين سكه ها را در ايران رواج داد . داريوش بي آنكه سكه هاي سابق را از رواج اندازد ، پولي به اسم دريک در ايران رواج داد . اين سكه طلا از سكه طلاي كرزوس كه در ليدی زده مي شد سنگين تر بود . مقارن با اين سكه طلا پولي از نقره زدند كه به شكل يا سيكل معروف است . وزن سكه هاي نقره 10/5 بود ، بنابراين مي توان استنباط كرد كه نسبت نقره به طلا در آن زمان يك به سيزده و ثلث بوده است . مسكوكات ذكر شده در ايران و ممالک تابعه رواج داشت و ماليات ها و حقوق ساخلوها و غيره با اين سكه ها پرداخت مي شد . ولي بايد در نظر داشت كه دريك را كم سكه مي زدند و در مجموع سکه ها در خزانه هاي ايران بيشتر از شمش بود . به همين جهت عده دريک هايي كه تا زمان ما باقي مانده است كم است . ظاهراً ساتراپها مجاز بودند سكه نقره كم ارزش و مس بزنند ، اين نوع سكه ها غالباً در آسيای صغير و فينيقيه زده مي شد . ولي در سكه های مزبور در خارج از ايالت آنها حكم جنس را داشت . سكه طلا فقط همان دريک بودند كه فقط شاه مي توانست ضرب كند ، روی سكه های هخامنشي تاريخ نيست اما از صورت شاهان مي توان تاريخ آنها را تقريباً معين كرد . حدس مي زنند كه نخستین سكه داريوش در سال 516 ق.م زده شده است . بر يک طرف دريک ها صورت تيراندازی از پارس است كه يک زانو را به زمين زده و زه كمان را مي كشد . دو دريكي و نيم دريكي خيلي كم به دست آمده است .

داريوش نسبت به سكه ها و بدون غش بودن آنها بسيار حساس بود ، چنانچه هرودت مي گويد : يكي از عواملي كه آريانه حاكم مصررا اعدام كرد اين بود كه سكه اي از نقره زد كه كامل العيار بود ، اگر چه ولات حق زدن سكة نقره را داشتند ولي كامل العيار بودن سكه ها داريوش را خوش نيامد. داريوش علاقه داشت كه عيار پول طلا دريک و پول نقره شیكل هميشه يک اندازه باشد و هيچ نقطه اي از امپراطوري ايران در پول طلا و نقره بيش از ميزان مقرر غش نمي زدند . به همين جهت پول ايران مرغوب ترين پول دنيای قديم بود و مورد اعتماد تقريباً تمام كشورهاي دنياي قديم بود . حتي اگر داريوش متوجه مي شد كه ضرابخانه ها كه زير نظر ساتراپها كار مي كردند بيش از اندازه در سكه ها غش زده اند ، به شدت برخورد مي كرد ، نمونه آن والي باختر بود كه به شدت مورد مجازات قرار گرفت .

 در بين سكه هاي هخامنشي ، به سكه هايي بر مي خوريم كه از لحاظ هنري ممتازند ، در يک روي سكه ها شاه سوار بر اسب و بر روي ديگر نقش كشتي نقر شده است . پس از داريوش بزرگ بعضي از ممانک و ساتراپها ، البته به ندرت اجازه يافتند كه جداگانه سكه ضرب كنند ، روي سكه به خط و زبان آن منطقه اي بود كه سكه را در آنجا ضرب مي كردند . اما بيشتر به خط آرامي بود . زيرا خط ميخي مخصوص كتيبه ها بود و برروي سكه به كار نمي رفت . در اين دوره تهيه و به كار اندازي سكه در معاملات نه تنها در امور بازرگاني داخلي و خارجي تسهيلاتي فراهم كرد . بلكه به توسعه بانكها كه به تدريج رونق مي گرفتند نيز كمك مؤثري كرد . در اواخر عهد هخامنشي دو دريكي نيز ضرب مي شد. همواره بر اثر ورود مسكوكات ، تجارت داخلي شايد سريعتر از تجارت خارجي توسعه مي يافت . همچنين سكه ، فعاليت بانک ها را توسعه داد . شاهنشاهي هخامنشي برای بانک ها امكاناتي بوجود آورد كه تا آن زمان سابقه نداشت . در زمان هخامنشيان بانک های خصوصي تأسيس شد . شاهان هخامنشي خراج را به شكل جالبی انبار مي كردند . آنها طلا يا نقره را ذوب مي كردند و درون كوزه اي مي ريختند . وقتي كه كوزه پر مي شد ، آن را انبار مي كردند و هنگام نياز آن قدر كه لازم بود از كوزه ها را مي شكستند و سكه ضرب مي كردند . هنگامي كه اسكندر شوش را تصرف كرد ، با مقدار زيادي شمش خام روبرو شد كه خام نگهداري مي شد . درباره خراج در زمان كوروش و كمبوجيه هيچگونه ضرورت وجود پول را ايجاد نمي كرده است چون اقوام خراج خود را به صورت فلزات گرانبها پرداخت مي كردند . با وجود اين سكه هاي طلايي ليدي بوسيله هخامنشيان مورد استفاده قرار مي گرفتند . البته اين امكان هم وجود دارد كه كروزئيدهاي نقره منحصراً در زمان تسخير سارد بوسيلة كوروش ضرب و رايج شده و به اين ترتيب عملاً نقش پول پادشاهي را بازي كرده باشند .

 

شاهنشاهان هخامنشی

مهم‌ترین سنگ‌نوشته هخامنشی از دید تاریخی و نیز بلندترین آنها، سنگ‌نبشته بیستون بر دیواره کوه بیستون است. سنگ‌نوشته بیستون بسیاری از رویدادها و کارهای داریوش یکم را در نخستین سال‌های فرمانروایی‌اش که سخت‌ترین سال‌های پادشاهی وی نیز بود، به گونه‌ای دقیق بازگو می‌کند. این سنگ‌نوشته عناصر تاریخی کافی برای بازسازی تاریخ هخامنشیان را داراست. و از آن می‌توان استفاده‌های زیادی کرد.

به درستی که با باشندگی (وجود) فراوانی بن‌مایه‌های میان‌رودانی، مصری، یونانی و لاتین نمی‌توان با تکیه بر آنها تبارشناسی درستی از خاندان هخامنشی، از هخامنش تا داریوش را به دست آورد. برای همین نوشتار سنگ‌نوشته بیستون زمان مناسبی را در اختیار تاریخ‌نگار می‌گذارد که در آن شاه شاهان، نوشته بلند خود را با تایید دوبارهٔ خویشاوندی‌ش با خاندان شاهنشاهی پارسیان آغاز می‌کند و به آرامی پیشینیان خود را نام می‌برد: ویشتاسپ، آرشام، آریارمنه، چیش‌پش و هخامنش. این تبارشناسی به شوندهای (دلایل) گوناگون زمان‌های درازی نادرست دانسته شده بود. زیرا در این سیاهه (فهرست) نام دو نفر از شاهان هخامنشی که پیش از داریوش فرمانروایی می‌کردند، یعنی کوروش بزرگ و کمبوجیه یکم به چشم نمی‌خورد.

همین جریان موجب شده‌است که مفسران سنگ‌نوشته نسبت به نوشتارهای سنگ‌نوشته داریوش با شک و دو دلی نگاه کنند و او را غاصب پادشاهی هخامنشیان بدانند که با نوشتن این سنگ‌نوشته تلاش داشته‌است برای مشروعیت بخشیدن به پادشاهی خود از نگاه آیندگان، تبارنامه‌ی خود را دست‌کاری کند.

 

سرستون گاو دوسر کاخ آپادانا شوش، کاخ داریوش بزرگ

بر اساس نوشته‌های هرودوت، گل‌نوشتهٔ نبونید، پادشاه بابل، بیانیهٔ کورش بزرگ (استوانه کورشکتیبه بیستون داریوش یکم، و سنگ‌نوشته‌های اردشیر دوم و اردشیر سوم هخامنشی، ترتیب شاهان این دودمان تا داریوش یکم، چنین بوده‌است: (لازم به گفتن است درستی این جدول از هخامنش تا کوروش بزرگ و نیز در شاخه فرعی جای تردید است).

با بررسی کلی همهٔ بن‌مایه‌ها می‌توان به این گونه نتیجه گرفت. در یک‌چهارم نخست سده ششم پ. م، چیش‌پش، پسر هخامنش فرمانروایی پارس را به پسر بزرگ‌ترش آریارامنه داد، در حالی که پسر کوچک‌ترش، کوروش یکم به فرمانروایی انشان گماشته شد. پس از مرگ آریارامنه، پسر وی آرشام جایگزین وی شد ولی پس از کوروش یکم، پسرش کمبوجیه یکم و پس از او نیز پسر وی کوروش دوم جانشین او شد. این رویدادها در میانهٔ سده ششم پیش از زادروز به رخ داد.

در این دوران، کوروش بزرگ توانست مادها را به پیروی خود در آورد و به افتخار و ثروت دست یابد. چندی پس، کوروش بزرگ بخش‌های بزرگی از سرزمین‌های خاورمیانه را به تصرف خود در آورد. پس از او نیز کمبوجیه راه پیروزی‌های پدرش را ادامه داد و بر گستره شاهنشاهی هخامنشی افزود.

پس از مرگ کمبوجیه تاج شاهنشاهی به داریوش از شاخه فرعی هخامنشی می‌رسد. آنچه به دیده راستین می‌رسد، این است که داریوش در زمان زندگی پدر و پدربزرگش (آرشام پدربزرگش یا پسرش ویشتاسب، پدر داریوش)، و با هم‌رایی آنها، پادشاهی را به دست گرفت. چرا که در زمان ساخت کاخ داریوش در شوش در آغاز فرمانروایی وی، بر اساس آگاهی‌های گل‌نوشته‌های یافته از پی ساختمان‌ها، این دو زنده بودند.


درفش هخامشیان در زمان کوروش بزرگ

کوروش کبیر ( تولد و بزرگ شدن)

  تولد و به دنیا امدن کوروش کبیر به نقل از هرودت:کوروش دوم فرزند کبوجیه پارسی پسر کوروش اول و شاهزاده خانم ماندان (ماندانا) دختر استیاگ پادشاه ماد معرفی شده است. استیاگ که از پیشگویی هایی که برای پسری که از دخترش به جهان اید کرده و برای او سرنوشتی استثنایی اگاهی داده بودند نگران و هراسان بوده است٬ ترجیح میدهد داماد خود را مردی از یک خانواده خوب و خوشنام پارسی برگزیند که در هر حال چنین مردی در درجه ای پایین تر از یک فرد مادی متوسط قرار میگرفت. تعبییری که مغان به او میدهند به او یقین میسازد که فرزندی که از دخترش به دنیا خواهد امد به جای او پادشاه خواهد شد٬ پس پادشاه که سااخورده و بدون وارث ذکور است تصمیم میگیرد که نوه خود را نابود کند و هارپاگ٬ مردی مادی از خویشان خویش را که از وفادارترین کسان او بود و همه کارهای خود را به او میسپرد مامور ایت تکلیف دشوار میسازد٬ هارپاگ دلواپس انکه در اینده قاتل کودک معرفی شود ماموریت را به میتردتس یکی از چوپانان شاهی میسپارد که میدانست گله هایش را در مراتعی مناسب این قصه و کوهستانهای پر از حیوانات درنده میچراند. میتردتس در برابر التهاب و تاثر زن خود که درست در همین زمان کودک مرده ای به دنیا اورده بود مصمم میشود طفل را به جانوران وحشی نسپارد بلکه او را به جای فرزند نوزاد خود معرفی کند و به منظور انکه امر را بر ماموران شاه انجام شده وانمود کند نوزاد مرده به دنیا امده خود را در زنبیل که طفل دیگر را در ان گذاشته و به نزد او اورده بودند گذاشت٬ زر و زیورهای او را بر طفل مرده نهاد او را به دل کوهستان برد و در انجا رها کرد. حیله موثر می شود از ان پس ان کس که بعدها کوروش نامیده شد به وسیله زن چوپان و به نام فرزند او بزرگ میشود.

  بعدها هرودت نقل میکند که از سن ۱۰ سالگی علائم بزرگی کوروش در نزد همسالانش اشکار میشود که او را در بازیهای خود پادشاه میکردند و کوروش چنان نقش شاه را خوب بازی میکند که روزی پسر ارتامبرس یکی از بزرگان ماد را به شدت تنبیه میکند. به شکایت ارتامبرس٬ میتردتس و کوروش به حضور استیاگ دعوت میشوند و او فورا در میابد که پسر میتردتس٬ نوه خود اوست. استیاگ به قصد سیاست کردن هارپاگ در یک ضیافت شام گوشت پسر او را که فرمان به قتلش داده بود با گوشت گوسفند مخلوط میکند و خورد هارپاگ می دهد. به توصیه مغان استیاگ کوروش به پارس نزد پدرش کبوجیه میفرستد.

   پس از انکه آستیاگ کوروش را به دربار کبوجیه (پدر واقعی اش) فرستاد٬ کوروش مابقی دوران نوجوانی خویش را در دربار پدر گذراند.کوروش در دوران جوانی مطابق رسم پارسیان به فرماندهی سپاه کبوجیه رسید و در این زمان بود که راه و رسم جنگیدن و قدرت سپاه خویش را ازمود. در سال ۵۵۹ پیش از میلاد پس از درگذشت پدر به حکومت رسید.

 

هرودوت و کتزیاس، افسانه‌های باورنکردنی درباره زادن و پرورش کورش بزرگ (۵۳۹-۵۹۹ پ. م) بازگو کرده‌اند. اما آنچه از دیدگاه تاریخی پذیرفتنی است، این است که کورش پسر فرمانروای انشان، کمبوجیه اول و مادر او ماندانا، دختر ایشتوویگو پادشاه ماد می‌باشد.

در سال ۵۵۳ پ. م. کوروش بزرگ، همهٔ پارس‌ها را علیه ماد برانگیخت. در جنگ بین لشکریان کوروش و ماد، چندی از سپاهیان ماد به کورش پیوستند و در نتیجه سپاه ماد شکست خورد. پس از شکست مادها، کورش در پاسارگاد شاهنشاهی پارس را پایه‌گذاری کرد، پادشاهی او از ۵۳۹-۵۵۹ پ. م. است.

کورش بزرگ که پادشاهی ماد را به دست آورد و برخی از استان‌ها را به وسیله نیروی نظامی پیرو خود ساخت، همان سیاست کشورگشایی را که هووخشتره آغاز نموده بود، ادامه داد.

کورش بزرگ دارای دو هدف مهم بود: در باختر تصرف آسیای صغیر و ساحل دریای مدیترانه که همهٔ جاده‌های بزرگی که از ایران می‌گذشت به بندرهای آن می‌رسید و از سوی خاور، تأمین امنیت.

در سال ۵۳۸ پ. م. کورش بزرگ پادشاه ایران، بابل را شکست داد و آن سرزمین را تصرف کرد و برای نخستین بار در تاریخ جهان فرمان داد که هر کس در باورهای دینی خود و انجام آیین دینی خویش آزاد است، و بدین‌سان کورش بزرگ قانون سازگاری بین دین‌ها و باورها را پایه‌گذاری کرد و منشور حقوق بشر را بنیان نهاد. کورش به یهودیان دربند در بابل، امکان داد به سرزمین یهودیه باز گردند که شماری از آنان به ایران کوچ کردند.

گسترش کشور و سرزمین

در جنگی که بین کورش بزرگ و کرزوس (همان قارون نام‌ور که دایی مادر کورش یعنی ماندانا هم بود) پادشاه لیدیه در گرفت، کورش در «کاپادوکیه» به کرزوس پیشنهاد کرد که پیرو پارس شود. کرزوس این پیشنهاد را نپذیرفت و جنگ بین‌شان آغاز گردید. در نخستین برخورد، پیروزی با کرزوس بود. سرانجام در جنگ سختی که در «پتریوم» پایتخت هیتی‌ها روی داد، کرزوس به سمت سارد فرار کرد و در آنجا بست نشست. کورش شهر را دوره کرد و کرزوس را دستگیر نمود. لیدیه گرفته شد و به عنوان یکی از استان‌های ایران به شمار آمد. کرزوس از این پس مشاور بزرگ هخامنشیان شد. پس از گرفتن لیدی، کورش متوجه شهرهای یونانی شد و از آنها نیز، تسلیم بی اما و اگر را خواست که یونانیان نپذیرفتند. در نتیجه شهرهای یونانی یکی پس از دیگری گرفته شدند. رفتار کوروش با شکست‌خوردگان در مردم آسیای صغیر اثر گذاشت. کورش، گرفتن آسیای صغیر را به پایان رساند و سپس متوجه مرزهای خاوری شد. زرنگ، رخج، مرو و بلخ، یکی پس از دیگری در زمره استان‌های تازه درآمدند. کورش از جیحون گذر کرد و به سیحون که مرز شمال خاوری کشور بود، رسید و در آنجا شهرهایی سخت‌بنیاد، برای جلوگیری از یورش‌های مردم آسیای مرکزی ساخت. کورش در بازگشت از مرزهای خاوری، عملیاتی در درازای مرزهای باختری انجام داد. ناتوانی بابل، به واسطه بی‌کفایتی نبونید، پادشاه بابل و فشارهای مالیاتی، کورش را متوجه آنجا کرد. بابل بدون جنگ شکست خورد و پادشاه آن دستگیر شد. کورش در همان نخستین سال پادشاهی خود بر بابل، فرمانی بر اساس آزادی یهودیان از بند و بازگشت به کشور و دوباره‌سازی پرستش‌گاه خود در بیت‌المقدس پخش کرد. او دیگر بردگان را هم آزاد کرد، و به گونه‌ای برده‌داری را از میان برداشت.

نام سرزمین‌های وابسته، در سنگ‌نوشته‌ای در آرامگاه داریوش که در نقش رستم می‌باشد، به تفصیل این گونه آمده‌است: ماد، خووج (خوزستانپرثوه (پارتهریوا (هراتباختر، سغد، خوارزم، زرنگ، آراخوزیا (رخج، افغانستان جنوبی تا قندهارثته‌گوش (پنجابگنداره (گندهارا) (کابل، پیشاورهندوش (سندسکاهوم ورکه (سکاهای فرای جیحونسگاتیگره خود (سکاهای تیزخود، فرای سیحونبابل، آشور، عربستان، مودرایه (مصرارمینه (ارمنکته‌په‌توک (کاپادوکیه، بخش خاوری آسیای صغیرسپرد (سارد، لیدیه در باختر آسیای صغیر)، یئونه (ایونیا، یونانیان آسیای صغیر)، سکایه تردریا (سکاهای آن سوی دریا: کریمه، دانوبسکودر (مقدونیهیئونه‌تک‌برا (یونانیان سپردار: تراکیه، تراسپوتیه (سومالیکوشیا (کوش، حبشهمکیه (طرابلس باختر، برقهکرخا (کارتاژ، قرطاجنه یا کاریه در آسیای صغیر).

کوروش کبیر (تسخیر اکباتان و انقراض مادها

  متاسفانه به دلیل فقدان اسناد و مدارک کافی اطلاعات دقیق و کاملی از این دوران در دست نیست به  جز چند کتیبه از گاهشمار سلطنتی بابلیان. چنانچه از این شواهد برمی اید ۱۰ سال پس از سلطنت کوروش٬ آستیاگ به بهانه دفاع از منافع و تصرفات دولت ماد لشکری اماده میکند و عازم نبرد با کوروش میگردد. آستیاگ فرماندهی لشکر خود را به هارپاگ (کسی که پسرش توسط آستیاگ کشته شد) میدهد. از طرف دیگر کوروش نیز به جمع اوری سپاه مشغول میگردد و قوم خود را گرد می اورد. بنا به گفته هرودت قبایلی که کوروش انها را برای نبرد فرا میخواند عبارتند از: پاسارگادها٬ مرافیان٬ مسپیان. در میان این سه قبیله پاسارگادها نجیبزاده ترند و قومی هستند که پادشاهان پارسی از ان برامده اند. دیگر اقوام پارس به این ترتیب هستند: پانتیالیان٬ دروزیان٬ گرمانیان که به زراعت مشغولند و کشتگرند و دیگران که چادر نشین اند و رائیان٬ مردیان٬ دروپیک ها و سگاتی ها .

   سرانجام نبرد بین دو سپاه سر میگیرد. یک متن بابلی به نام سالنامه نبونید جریان جنگ را اینگونه بیان میکند: کوروش با سپاه اندک خویش٬ سپاهیان عظیم اومان ـ ماندا را پراکنده کرد و بر آستیاگ پادشاه ماد چیره شد و او را به اسارت به وطن خویش برد. و در کتیبه ای دیگر از همین سالنامه چنین بیان میشود: آستیاگ لشکر اراست و به قصد پیروزی به جنگ کوروش پادشاه آنشان شتافت... سپاه٬ بر علیه آستیاگ طغیان میکند و او زندانی شد٬ او را تسلیم کوروش کردند٬ کوروش به سمت اکباتان (هگمتانه) شهر پادشاهی رفت. زر٬ نقره٬ اموال ایشان به غنیمت از اکباتان گرفت و به آنشان فرستاد.

  این نوشته ها اشاره ای به چگونگی جنگها و شکست ها و پیروزیهای دو طرف نمیکند و فقط به کلیات یعنی پیروزی کوروش و خیانت هارپاگ اشاره میکند. مورخان متعددی که شرح کامل واقعه را روایت کرده اند بیان میکنند که پیروزی کوروش به سختی به دست امده است و خیانت هارپاگ چندان نبوده که باعث شود به یکباره سرنوشت جنگ را رقم بزند. به نظر بنده یکی از کاملترین روایات در مورد این جنگ که به شرح کامل از ماجرا می پردازد از ان پولیین است٬ پولیین مینویسد: کوروش ۳ بار با مادی ها جنگید و در هر ۳ بار شکست خورد٬ صحنه چهارمین نبرد پاسارگاد بود که در انجا زنان و کودکان پارس میزیستند٬ پارسیان در اینجا باز هم فرار کردند... اما بعد به سوی مادها که در جریان تعقیب لشکریان پارس پراکنده شده بودند باز گشتند و فتحی چنان به کمال انجام دادند که کوروش نیازی به پیکار مجدد ندید.

   نکته جالبی که در اینجا باید به ان اشاره کرد و تعداد زیادی از مورخان در ان اتفاق نظر دارند این است که در جریان نبرد پاسارگاد٬ زنان پارسی دلاورانه بر بلندی قرار گرفته و از انجا پدران٬ برادران و همسران خود را ترغیب میکنند که به شکست گردن ننهند. لاجرم پس از تحمیل این شکست به آستیاگ٬ لشکر ماد به اکباتان عقب نشینی میکند و آستیاگ به گمان اینکه میتواند مدت زیادی در پشت دژهای اکباتان به مقابله با سپاه کوروش دست بزند به اکباتان پناه میبرد و سرانجام پس ۳ سال جنگ و گریز کوروش موفق میشود آستیاگ را شکست دهد و اکباتان را مسخر خویش نماید. کوروش پس از ورود به اکباتان اعلام کرد که قدرت به پارس ها منتقل شده است و می گوید که در گذشته پارس ها بنده مادها بودند و امروز ارباب انان اند. کوروش در میات تشریفات کاملا رسمی به خیمه سلطنتی آستیاگ وارد میشود و بر تخت او جلوس کرده و گرز او را به دست گرفت و نایب او اویبارس تاج مخروطی شکل پادشاهی را که مظهر سلطنت بود بر سر او گذاشت. سپس کوروش خود را جانشین آستیاگ معرفی کرد و با دختر او امیتیس ازدواج کرد و برای آستیاگ زندگی شاهانه فراهم ساخت به همین خاطر چند قوم آسیای مرکزی (پارتها٬ سکاها و باکتریانها) بر استان کوروش به عنوان جانشین آستیاگ سر به انقیاد گذاشتند. و بدین سان کوروش کبیر به دولت ماد و سرزمینهای تحت نفوذ ان تسلط یافت و اولین کشورگشایی خود را در سال ۵۵۰ پیش از میلاد به انجام رسانید.

 

مرگ کورش بزرگ

در اثر شورش ماساژت‌ها که یک ایل ایرانی‌تبار و نیمه‌بیابان‌گرد و تیره‌ای از سکاهای آن سوی رودخانه سیردریا بودند، مرزهای شمال خاوری شاهنشاهی ایران مورد تهدید قرار گرفت. کورش بزرگ، کمبوجیه را به عنوان شاه بابل برگزید و به جنگ رفت و در آغاز پیروزی‌هایی به دست آورد. تاریخ‌نویسان یونانی در داستان‌های خود مدعی شده‌اند که ملکه ایرانی‌تبار ماساژت‌ها، تهم‌رییش[۶] او را به درون سرزمین خود کشاند و کورش در نبردی سخت، شکست خورد و زخم برداشت و بعد از سه روز درگذشت و این‌که پیکر وی را به پاسارگاد آوردند و به خاک سپردند. پس از مرگ کوروش بزرگ، فرزند بزرگ‌تر او کمبوجیه به شاهنشاهی رسید.امپراطوری بزرگ هخامنشیان که بنیانگذار آن کوروش بزرگ از نواده شاه انشان کیمن-کوروش یکم-کمبوجیه یکم بود در سازمان جهانی یونسکو به بزرگترین و اولین امپراطوری جهان طبق اسناد به ثبت رسیده است.


البته گزنفون در کتاب خود مرگ کورش را طبیعی آن هم در پاسارگاد بیان میکند، همچنین تاریخ در مورد حجم این شورش اطلاعاتی به ما نمیدهد در ضمن باید توجه داشت که کورش در این زمان در سن بالایی قرار داشته و نیازی نبوده که پادشاه بزرگی چون کورش خود به میدان جنگ برود همانطور که در ۱۰ سال پایانی امپراطوری خود در هیچ جنگی حضور نداشته پس میتوان این احتمال را در نظر گرفت که کورش سرکوبی این شورش را به یکی از سرداران خود سپرده باشد و خود به میدان جنگ نرفته باشد.

پادشاهی کمبوجیه

بر اساس یکی از داستان‌ها، کمبوجیه، هنگامی که قصد لشکرکشی به سوی مصر را داشت، از ترس توطئه، دستور کشتن برادرش بردیا را داد. در راه بازگشت کمبوجیه از مصر، یکی از موبدان دربار به نام گئومات مغ، که به بردیا مانند بود، خود را به جای بردیا گذاشته و پادشاه خواند. بر اساس یکی دیگر از داستان‌ها، گئومات مغ با آگاهی از این که بردیا کیست، وی را کشته و سپس چون هم‌مانند بردیا بود، به تخت پادشاهی نشست.

 

کتیبه سه زبانی خشایارشاه بر جرز غربی ایوان جنوبی کاخ تچر

کمبوجیه با شنیدن این خبر در هنگام بازگشت، یک شب و به هنگام باده‌نوشی خود را با خنجر زخمی کرد که بر اثر همین زخم نیز درگذشت (۵۲۱ پ. م.).

کمبوجیه در بازگشت از مصر مرد. ولی برخی دلیل مرگ وی را بیماری و برخی دیگر توطئه خویشاوندان می‌دانند اما روشن است که وی در راه بازگشت از مصر مرده‌است ولی شوند (دلیل) آن تا کنون ناگفته به جای مانده‌است. پس از مرگ کمبوجیه کسی وارث پادشاهی هخامنشیان نبود.

بر اساس گفته‌ای کوروش بزرگ، در بستر مرگ، بردیا را به فرماندهی استان‌های خاوری شاهنشاهی ایران گماشت. کمبوجیه دوم، پیش از رفتن به مصر، از آنجا که از احتمال شورش برادرش می‌ترسید، دستور کشتن بردیا را داد. مردم از کشته شدن او خبر نداشتند و در سال ۵۲۲ پ. م. شخصی به نام گوماته مغ خود را به دروغ بردیا و شاه ایران نامید. چون مردم بردیا دوست داشتند و به پادشاهی او راضی بودند و از سویی هیچ کس از راز کشتن بردیا آگاه نبود، دل از پادشاهی کمبوجیه برداشتند و پادشاهی بردیا (گئوماتا) را با جان و دل پذیره شدند و این همان خبرهایی بود که در سوریه به گوش کمبوجیه رسید و سبب خودکشی او شد. برخی از تاریخ‌نگاران نیز، کشته شدن بردیا را کار گئومات می‌دانند.

در نوشتارهای تاریخی از وی به عنوان بردیای دروغین یاد شده‌است. در کتیبه بیستون نزدیک کرمانشاه، گوماته‌ی مغ زیر پای داریوش بزرگ نشان داده شده‌است. داریوش شاه که از سوی کورش بزرگ به فرمانداری مصر برگزیده شده بود، پس از دریافتن این رخداد به ایران می‌آید و بردیای دروغین را از پای درآورده، به تخت می‌نشیند.

کارهای گوماته مغ سبب سوءظن درباریان هخامنشی شد که سرکردهٔ آنان داریوش، پسر ویشتاسب هخامنشی بود. هفت تن از بزرگان ایران که داریوش بزرگ نیز در شمار آنان بود، توسط یکی از زنان حرم‌سرای گئوماتا که دختر یکی از هفت سردار بزرگ ایران و موفق به دیدن گوش‌های بریده او شده بود، پرده از کارش برکشیدند و روزی به کاخ شاهی رفتند و نقاب از چهره‌اش برگرفتند و با این خیانت بزرگ، او، برادرش و دوستان او را که به دربار راه یافته بودند، نابود کردند و به فرمانروایی هفت ماهه او پایان بخشیدند.

پادشاهی داریوش بزرگ

سنگ‌نبشته بیستون در کرمانشاه مهمترین متن تاریخی در دوران هخامنشیان

کتیبه داریوش بزرگ در کاخ آپادانای شوش

 

کتیبه سه زبانه خشایارشا در ترکیه

داریوش بزرگ (داریوش یکم) (۵۴۹-۴۸۶ پ. م.) سومین پادشاه هخامنشی (پادشاهی از ۵۲۱ تا ۴۸۶ پ. م.). فرزند ویشتاسپ (گشتاسپ) بود. ویشتاسپ، فرزند ارشام و ارشام پسر آریارمنا بود.

ویشتاسپ پدر او در زمان کورش، ساتراپ (استان‌دار) پارس بود. داریوش در آغاز پادشاهی با دردسرهای بسیاری روبرو شد. دوری کمبوجیه از ایران چهار سال به درازا کشیده بود. گئومات مغ هفت ماه خود را به عنوان بردیا، برادر کمبوجیه بر تخت نشانده و بی‌نظمی و هرج و مرج را در کشور گسترش داده بود. در بخش‌های دیگر کشور هم کسان دیگر به دعوی این که از دودمان شاهان پیشین هستند، پرچم استقلال برافراشته بودند. گفتاری که از زبان داریوش در کتیبه بیستون از این رویدادها آمده، جالب است و سرانجام همه به کام او پایان یافت. داریوش این پیروزی‌ها را در همه جا نتیجهٔ خواست اهورامزدا می‌داند، می‌گوید:

«هرچه کردم به هر گونه، به خواست اهورامزدا بود. از زمانی که شاه شدم، نوزده جنگ کردم. به خواست اهورامزدا لشکرشان را درهم شکستم و ۹ شاه را گرفتم... سرزمین‌هایی که شوریدند، دروغ آن‌ها را شوراند. زیرا به مردم دروغ گفتند. پس از آن اهورامزدا این کسان را به دست من داد و با آن‌ها چنان که می‌خواستم، رفتار کردم. ای آن که پس از این شاه خواهی بود، با تمام نیرو از دروغ بپرهیز. اگر اندیشه کنی: چه کنم تا کشور من سالم بماند، دروغگو را نابود کن...».

پزشکی به نام دموک دس که در دستگاه اری‌تس بود و دربند به زندان داریوش افتاده بود، هنگامی که زخم پستان آتوسا دختر کورش و زن داریوش را درمان می‌کرد، او را واداشت که داریوش را به لشکرکشی به سرزمین یونان ترغیب کند. باید خاطرنشان ساخت که این پزشک، یونانی بود و داریوش او را از بازگشت به کشورش محروم کرده بود. دموک‌دس به ملکه گفته بود که خود او را به‌عنوان راهنمای گرفتن یونان به داریوش بشناساند و بگوید که شاه با داشتن چنین راهنمایی، به خوبی می‌تواند بر یونان چیره شود. این پزشک یونانی خود را به همراه گروهی از پارسیان به یونان رساند و در آن جا به خلاف خواستهٔ داریوش، در شهر کرتن که میهن راستین او بود، ماند و دیگر به ایران نیامد و گروه پارسی که برای آشنا شدن با روزگار یونان و فراهم کردن زمینهٔ گرفتن آن دیار رفته بود، بی‌نتیجه به میهن بازگشت.

داریوش پس از فرو نشاندن شورش‌های درونی و سرکوبی شورشیان، دستگاه‌های کشوری و دیوانی منظمی درست کرد که براساس آن همهٔ کشورها و استان‌های پیرو شاهنشاهی او بتوانند با یکدیگر و با مرکز شاهنشاهی مربوط و از دیدگاه سازمان اداری هماهنگ باشند.

لشکرکشی داریوش به اروپا: در زمان‌های گوناگون تاریخی ایل‌های آریایی سکاها در بخش‌های گوناگون سرزمین پهناوری که از ترکستان تا کنارهٔ دانوب، در مرکز اروپا امتداد داشت، جای گرفته بودند. به طور کلی از دید شهرنشینی در پایهٔ پایینی بوده‌اند.

هرودت در گفتار یورش داریوش به سکاییه نوشته‌است که سکاها از جنگ با او دوری کردند و به درون سرزمین خود پس کشیدند و چون بیابان پهناوری در پیش پای آنها بود، آن قدر داریوش را به‌دنبال خود کشیدند که او از ترس پایان خوراک بر آن شد به ایران برگردد. اما با اینکه در این یورش، پیروزی شاهانه‌ای به دست نیاورد، سکاها را برای همیشه از یورش به ایران و ایجاد دردسر برای مردم شمال این آب و خاک منصرف ساخت.

گرفتن هند: داریوش متوجه پنجاب و سند شد. در سال ۵۱۲ پ. م. ایرانیان از رود سند گذشتند و بخشی از سرزمین هند را گرفتند. داریوش فرمان داد تا کشتی‌هایی بسازند و از راه دریای عمان به پنجاب و سند بروند. این دو سرزمین زرخیز و پرثروت برای ایران آن روز بسیار مهم بود. این چیرگی پارسیان در تاریخ هند، آغاز دوران تازه‌ای گردید و سرنوشت هند را دگرگون ساخت.

داریوش جانشین خود را برگزید و هنگامی که آخرین زمینه چینی‌های خود را برای جنگ مصر و یونان می‌دید پس از ۳۶ سال پادشاهی درگذشت. این رویداد در سال ۴۸۶ پ. م. بوده‌است. آرامگاه داریوش یکم در چهار هزار و پانصد متری پارسه، در نقش رستم است.

در زمان او مرزهای سرزمین‌های شاهنشاهی ایران از یک سو به چین و از سوی دیگر به درون اروپا و آفریقا می‌رسید.

یهود در دوره هخامنشی :

در سال 546 پ.م کوروش بنیانگذار هخامنشي کشور ليدي را تسخير نمود و اکثر مناطق يونانى نشين را زیر سلطة خود در آورد ، بجز کشور ليدى به نواحى تصرف شده که در آنها ضرب سکه رايج بود اجازه داد که مثل قبل به ضرب سکه هاى محلى ادامه دهند و تنها ضرب سکه هاى سلطنتی کرزوس را متوقف نمود. کوروش هخامنشي با اينکه متوجه لزوم سکه و تأسيس ضرابخانه شده بود ولى مرگ به او اين فرصت را نداد. لذا داريوش هخامنشي (522-486 پ .م ) نخستین کسي بود که در ايران بضرب سکه اقدام نمود. وى سکه هاى طلا و نقره بنام هاى (دريک Daric و شکل يا سيگلوی Siglos) به ترتيب به وزن 8.4 گرم و 5.6 گرم ضرب نمود. بر روى سکه تصوير شاه هخامنشي به شکل کماندار پارسي ديده مي شود که به علامت نيايش خداى بزرگ اهورمزدا ، زانوزده و کمانى را در حال کشيدن زه و در دست ديگر نيزه اى دارد. در پشت سکه نيز چند فرورفتگي مشاهده مي شود . همچنين سکه اى از داريوش سوم بدست آمده است که بجاى نيزه خنجرى را بدست گرفته است . سکه هاى نخستین هخامنشي بنام سکه هاى شاهي معروف بوده است. قدرت مالى هخامنشيان بسيار زياد بوده بطوري که مزد هر سرباز خازجي که براى ارتش ايران کار ميکرده است يک سکه طلا "دريک" در ماه بوده است. در سراسر ايران هخامنشي ضرابخانه هاى سلطتنى بنابر آنچه که احتياج بود سکه ضرب مي کردند ولى در مواقع لزوم بروز جنگ فرمانروايان يا ساتراپ هاى محلى که اطراف پادشاه مامور تشکيل و تدارک سازوبرگ و جنگ افزار بودند سهم بيشتري براى ضرب سکه از خزانه سلطتني دريافت مي کردند از ساتراپ هاى هخامنشي که در تاريخ ايران نام آنها برده شده است مانند داتام- پاره و فرناباد که مدتها فرمانروايى کيليکيه و سوريه و بابل را داشتند سکه هاى با ارزشى در مجموعه موزه ملى موجود مي باشد.

از انواع ديگر سکه هاى هخامنشي سکه هاى پادشاهان و ساتراپ های تابع مانند شاهان قبرس و فينيقيه و امراي کاري ، ليسى، آراد مي باشند که مدتها زير نظر دولت هخامنشي در آمدند و استقلال داخلي پيدا کرده و سکه ضرب نمودند. از سکه هاى بسيار جالب سکه هاى صيدا را ميتوان نام برد. در يک طرف اين سکه نقره نقش کشتي جنگي و در طرف ديگر نقش اردشير سوم هخامنشي را سوار بر گردونه اى بسيار زيبا ميبينيم (358-326 پ .م ) . بر سکه نقره ديگرى نقش اردشير دوم کمان بدست ايستاده و در پشت سکه نقش کشتى جنگي با بادبان نقر شده است (744-358 پ .م )که با مشاهده اين سکه ميتوان به تاريخ دريانوردي ايران در دوره هخامنشي و وضع کشتي هاى جنگي و اهميت آنها پي برد.

در ميان پادشاهان باستاني كمتر فرمانروايي را مي يابيم كه مانند داريوش به اين خوبي دريافته باشد كه كاميابي يك ملت بايد بر بنياد اقتصادي سالم گذاشته شود . داريوش مي دانست كه ابتدا بايد يك دستگاه منظم از وزن ها و اندازه ها داشته باشد . يك نمونه رسمي از اين اندازه ها ارش شاه است كه مانند خط كشي از سنگ آهن سياه با اندازة 118 اينچ است و نام و عنوان داريوش روي آن اصل اعتبار آن را نشان مي دهد . بعضي تصور كرده اند كه داريوش اولين كسي است كه نخستين سكه ها را در ايران رواج داد . داريوش بي آنكه سكه هاي سابق را از رواج اندازد ، پولي به اسم دريک در ايران رواج داد . اين سكه طلا از سكه طلاي كرزوس كه در ليدی زده مي شد سنگين تر بود . مقارن با اين سكه طلا پولي از نقره زدند كه به شكل يا سيكل معروف است . وزن سكه هاي نقره 10/5 بود ، بنابراين مي توان استنباط كرد كه نسبت نقره به طلا در آن زمان يك به سيزده و ثلث بوده است . مسكوكات ذكر شده در ايران و ممالک تابعه رواج داشت و ماليات ها و حقوق ساخلوها و غيره با اين سكه ها پرداخت مي شد . ولي بايد در نظر داشت كه دريك را كم سكه مي زدند و در مجموع سکه ها در خزانه هاي ايران بيشتر از شمش بود . به همين جهت عده دريک هايي كه تا زمان ما باقي مانده است كم است . ظاهراً ساتراپها مجاز بودند سكه نقره كم ارزش و مس بزنند ، اين نوع سكه ها غالباً در آسيای صغير و فينيقيه زده مي شد . ولي در سكه های مزبور در خارج از ايالت آنها حكم جنس را داشت . سكه طلا فقط همان دريک بودند كه فقط شاه مي توانست ضرب كند ، روی سكه های هخامنشي تاريخ نيست اما از صورت شاهان مي توان تاريخ آنها را تقريباً معين كرد . حدس مي زنند كه نخستین سكه داريوش در سال 516 ق.م زده شده است . بر يک طرف دريک ها صورت تيراندازی از پارس است كه يک زانو را به زمين زده و زه كمان را مي كشد . دو دريكي و نيم دريكي خيلي كم به دست آمده است .

داريوش نسبت به سكه ها و بدون غش بودن آنها بسيار حساس بود ، چنانچه هرودت مي گويد : يكي از عواملي كه آريانه حاكم مصررا اعدام كرد اين بود كه سكه اي از نقره زد كه كامل العيار بود ، اگر چه ولات حق زدن سكة نقره را داشتند ولي كامل العيار بودن سكه ها داريوش را خوش نيامد. داريوش علاقه داشت كه عيار پول طلا دريک و پول نقره شیكل هميشه يک اندازه باشد و هيچ نقطه اي از امپراطوري ايران در پول طلا و نقره بيش از ميزان مقرر غش نمي زدند . به همين جهت پول ايران مرغوب ترين پول دنيای قديم بود و مورد اعتماد تقريباً تمام كشورهاي دنياي قديم بود . حتي اگر داريوش متوجه مي شد كه ضرابخانه ها كه زير نظر ساتراپها كار مي كردند بيش از اندازه در سكه ها غش زده اند ، به شدت برخورد مي كرد ، نمونه آن والي باختر بود كه به شدت مورد مجازات قرار گرفت .

 در بين سكه هاي هخامنشي ، به سكه هايي بر مي خوريم كه از لحاظ هنري ممتازند ، در يک روي سكه ها شاه سوار بر اسب و بر روي ديگر نقش كشتي نقر شده است . پس از داريوش بزرگ بعضي از ممانک و ساتراپها ، البته به ندرت اجازه يافتند كه جداگانه سكه ضرب كنند ، روي سكه به خط و زبان آن منطقه اي بود كه سكه را در آنجا ضرب مي كردند . اما بيشتر به خط آرامي بود . زيرا خط ميخي مخصوص كتيبه ها بود و برروي سكه به كار نمي رفت . در اين دوره تهيه و به كار اندازي سكه در معاملات نه تنها در امور بازرگاني داخلي و خارجي تسهيلاتي فراهم كرد . بلكه به توسعه بانكها كه به تدريج رونق مي گرفتند نيز كمك مؤثري كرد . در اواخر عهد هخامنشي دو دريكي نيز ضرب مي شد. همواره بر اثر ورود مسكوكات ، تجارت داخلي شايد سريعتر از تجارت خارجي توسعه مي يافت . همچنين سكه ، فعاليت بانک ها را توسعه داد . شاهنشاهي هخامنشي برای بانک ها امكاناتي بوجود آورد كه تا آن زمان سابقه نداشت . در زمان هخامنشيان بانک های خصوصي تأسيس شد . شاهان هخامنشي خراج را به شكل جالبی انبار مي كردند . آنها طلا يا نقره را ذوب مي كردند و درون كوزه اي مي ريختند . وقتي كه كوزه پر مي شد ، آن را انبار مي كردند و هنگام نياز آن قدر كه لازم بود از كوزه ها را مي شكستند و سكه ضرب مي كردند . هنگامي كه اسكندر شوش را تصرف كرد ، با مقدار زيادي شمش خام روبرو شد كه خام نگهداري مي شد . درباره خراج در زمان كوروش و كمبوجيه هيچگونه ضرورت وجود پول را ايجاد نمي كرده است چون اقوام خراج خود را به صورت فلزات گرانبها پرداخت مي كردند . با وجود اين سكه هاي طلايي ليدي بوسيله هخامنشيان مورد استفاده قرار مي گرفتند . البته اين امكان هم وجود دارد كه كروزئيدهاي نقره منحصراً در زمان تسخير سارد بوسيلة كوروش ضرب و رايج شده و به اين ترتيب عملاً نقش پول پادشاهي را بازي كرده باشند .

 

وضع اجتماعی و اقتصادی در دوره هخامنشی

کورش در دوران زمامداری خود، از سیاست اقتصادی و اجتماعی عاقلانه‌ای که کمابیش بر اساس خواسته‌های کشورهای وابسته بود، پیروی می‌کرد. از این سخن او که می‌گوید: «رفتار پادشاه با رفتار شبان تفاوت ندارد، چنانکه شبان نمی‌تواند از گله‌اش بیش از آنچه به آنها خدمت می‌کند، بردارد. همچنان پادشاه از شهرها و مردم همان‌قدر می‌تواند استفاده کند که آنها را خوشبخت می‌دارد.» و نیز از رفتار و سیاست همگانی او، به خوبی پیداست که وی تحکیم و تثبیت پادشاهی خود را در تأمین خوشبختی مردم می‌دانست و کمتر به دنبال زراندوزی و تحمیل مالیات بر کشورهای وابستهٔ خود بود. او در دوران کشورگشایی نه تنها از کشتن و کشتارهای وحشتناک خودداری کرد بلکه به باورهای مردم احترام گذاشت و آنچه را که از کشورهای شکست‌خورده ربوده بودند، پس داد. «بر اساس تورات، پنج هزار و چهار سد ظرف طلا و سیم را به بنی‌اسراییل می‌بخشد، پرستش‌گاه‌های مردم شکست‌خورده را می‌سازد و می‌آراید.» و به گفتهٔ گزنفون، رفتار او به گونه‌ای بوده که «همه می‌خواستند جز خواستهٔ او چیزی بر آنها حکومت نکند.» کمبوجیه با آنکه از کیاست کورش بهره‌ای نداشت و از سیاست آزادهٔ وی پیروی نمی‌کرد، در دوران توانمندی خود به گرفتن مالیات از مردم شکست‌خورده نپرداخت، بلکه مانند کورش بزرگ به گرفتن هدیه‌هایی چند قانع بود.

هنر هخامنشی

نخستین کانون امپراتوری هخامنشی در پاسارگاد است. آنچه که بعدها از شوش به مجموعه معماری هخامنشی راه پیدا کرد در قالب یک کاخ بزرگ بود با دیوارهای منقوش به حیوانات اساطیری و نگهبانان، که با خود هنر بین‌الملل آن دوره را هم به ارمغان آورد. در دوره هخامنشی شاهد ترکیب عناصر فراوانی از هنر ایرانی، آشوری، مصری، یونانی و سکایی هستیم.

منابع پژوهش درباره هخامنشیان

درباره دوره هخامنشیان سه گروه منبع کتبی که از نظر اعتبار، حجم و نحوه بیان بسیار متفاوت است، در دست است. این منابع عبارت است از: سنگ نبشته‌های شاهان، گزارش‌های کم و بیش مفصل نویسندگان یونانی و رومی و لوح‌های بی شمار گلی با متن‌های کوتاه و به ویژه لوح‌های دیوانی تخت جمشید به زبان عیلامی.

برافتادن شاهنشاهی هخامنشی

نبرد ایسوس (۳۳۳ پ. م.) اولین نبرد مستقیم اسکندر است با سپاه داریوش سوم. داریوش و اسکندر در نزدیکی شهر ایسوس با یکدیگر رو به رو شدند.

شناخت تمدن ایران دوران هخامنشیان که تأثیری بنیادین بر دوران‌های پسین گذارده‌است، برای شناخت جامع فرهنگ ایران گریزناپذیر می‌باشد. از نظر نام و عنوان، این درست است که شاهنشاهی بزرگ ماد دورانی دراز پایید و سپس جای خود را به شاهنشاهی هخامنشی سپرد، ولی نکته بسیار مهم آنکه شاهنشاهی هخامنشی چیزی جز تداوم دولت و تمدن ماد نبود. همان خاندان‌ها و همان مردم، روندی را که برگزیده بودند با پویایی و رشد بیشتر تداوم بخشیدند و در پهنه‌ای بسیار پهناور، آن را تا پایه بزرگ‌ترین شاهنشاهی شناخته شده جهان، گسترش دادند.

زمان ماندگاری شاهنشاهی هخامنشی، ۲۲۰ سال بود. فرمانروایی آنان در قلمرو شاهنشاهی – به خصوص در آغاز – موجب گسترش کشاورزی، تامین بازرگانی و حتی تشویق پژوهش‌های علمی و جغرافیایی نیز بوده‌است. پایه‌های اخلاقی این شاهنشاهی نیز به ویژه در دورهٔ کسانی مانند کورش و داریوش بزرگ متضمن احترام به باورهای مردم پیرو و پشتیبانی از ناتوانان در برابر نیرومندان بوده‌است، از دیدگاه تاریخی جالب توجه‌است. بیانیه نام‌ور (معروف) کوروش در هنگام پیروزی بر بابل را، پژوهشگران یک نمونه از پایه‌های حقوق مردم در دوران باستان برشمرده‌اند.

هخامنشیان ۲۲۰ سال (از ۵۵۰ پیش از زادروز تا ۳۳۰ پیش از زادروز) بر بخش بزرگی از جهان شناخته‌شده آن روز از رود سند تا دانوب در اروپا و از آسیای میانه تا شمال خاوری آفریقا فرمان راندند. شاهنشاهی هخامنشی به دست اسکندر مقدونی برافتاد.امپراطوری بزرگ هخامنشیان که بنیانگذار آن کوروش بزرگ از نواده شاه انشان کیمن-کوروش یکم-کمبوجیه یکم بود در سازمان جهانییونسکو به بزرگترین و اولین امپراطوری جهان طبق اسناد به ثبت رسیده است.

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در فارسی بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.